گفت: عادت دارم به این سوال.....غمگین نگاهش کردم...
گفتم: بچه بیارید و بزرگ کنید...... فقط نگاهم کرد..... اجازه دادم نگاهم کنه و هر وقت که تونست جواب بده ...
نمیدونم چقدر گذشت که گفت : شوهرم میگه نطفه بچه مهمه ...مهمه بچه کی باشه و ننه و باباش کی باشن اگه بخواهیم بریم یکی رو بیاریم و بزرگش کنیم... اگه خدا بخواد بچه دار میشیم....... من هم صبر میکنم.
گفتم : نطفه؟ نطفه واقعا مهمه ؟ همین دور و برمون میبینیم خیلی از آدمهایی رو که حلال به دنیا اومدن...قانونیه قانونی ولی خلافن؛ داغونن؛ ترکیدن از بس پدر و مادرشون رو اذیت میکنن ...... واقعا نطفه مهمه ؟ تو قراره اون بچه رو تربیت کنی.......تو خوب تربیتش کن....تو محبتش کن...... اصلا مگه خدا توی قران نمیگه که هر کی تقواش بیشتر؛ محبوبتر...... تو بزرگش کن......اون هم بنده خدا......تو بزرگش کن....... تربیتش کن...باتقواش کن....... تو یتیم نواز باش......توووو
باز هم فقط نگاه کرد..... نگاه کرد...نگاه کرد..... ولی من فقط دستاشو گرفتم .... دستاشو گرفتم و فشار دادم بدون اینکه به چشماش نگاه کنم......
پی نوشت1: نمیدونم درد بزرگیه که خیلی سال باشه که ازدواج کرده باشی و هنوزه که هنوزه بچه دار نشده باشی ؟ یا نه درد بزرگی نیست و میشه خیلی ساده ازش گذشت......نمیدونم چون واقعا بودن توی این شرایط، شرط اول درک بزرگ یا ساده بودن این موضوعه......
پی نوشت 2 : وقتی نگاهم میکرد من بغض تمام بودم.......به چشماش نگاه نکردم که خدایی نکرده فکر نکنه دارم از روی ترحم باهاش حرف می زنم..... و خدا میدونه که قلبم براش تپید ...برای حس مادرانه ای که دلش میخواست و نداشت ....
پی نوشت 3 : شاید خنده دار باشه ولی من خیلی به این فکر میکنم که اگه یه روزی نشه بچه دار بشم؛ چی کار کنم ..... و بعدش از ته قلبم میخوام از خدا که هیچ وقت توی این شرابط قرار نگیرم.....
پی نوشت 4 : دعا میکنم که دامن همه زنان جهان با وجود بچه سبز بشه و حس مادرانه در قلبشون جا خوش کنه..... آمین.
پی نوشت 5 : ساده باشید و مهربان